جدول جو
جدول جو

معنی سال مالی - جستجوی لغت در جدول جو

سال مالی
(لِ)
در اصطلاح وزارت دارایی حساب سالیانه که تا آخر خرداد ماه رسیدگی و تمام میشود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سال ماه
تصویر سال ماه
سال مه، حساب سال و ماه، تاریخ
فرهنگ فارسی عمید
فرنجمشک، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
لکلرک بصورت الاومالی و اله امل آورده و در تذکرۀ ضریرانطاکی و تحفۀ حکیم بصورت الومالی ضبط شده است. لفظی یونانی و بمعنی عسل منجمد است و آن رطوبتی است شبیه بمیعۀ سائله که از دو ساق درختی بدست آید و بهترین آن براق و صاف و شیرین و غلیظ است، در سیم گرم و در دوم تر، سه اوقیۀ آن با نه اوقیه آب مسهل فضول خام و مرهالصفرا و اخلاط ردیه است، و جهت جرب و قروح ودرد مفاصل نافع میباشد. روغنی که از شاخه های درخت از جوشانیدن آن با روغنها بگیرند طلای آن جهت درد عصب و جرب متقرح و اکتحال آن جهت ظلمت بصر نافع است و آشامندۀ الومالی را سبابت و کسالت بهم میرسد و باید نخوابد و حرکت کند و مصلح آن سکنجبین و میبه است. (ازتحفۀ حکیم مؤمن ص 32). و رجوع به تذکرۀ داود ضریرانطاکی ص 58 و مفردات ابن بیطار ترجمه لکلرک شود
لغت نامه دهخدا
پریشان، (غیاث اللغات) (آنندراج)، از اتباع و مبدل تارمار است، رجوع به تارمار و تار و مار و تال و مال شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
گل مالیدن. با گل اندودن
لغت نامه دهخدا
نام قصبه ای است مرکز قضا در سنجاق تکه از ولایت قونیه (ترکیه) که در 80 هزارگزی جنوب غربی انطالیا و 85 هزارگزی مشرق اسکلۀ مکری، در گوشۀ شمالی دریاچۀ الان در موقعی بسیار زیبا که ارتفاعش به 1087 متر میرسد واقع است. این قصبه در 46 درجه و 46 دقیقۀ عرض شمالی واقع، و سکنۀ آن قریب 7000 تن است که تنها دویست سیصد تن آنان مسیحی و باقی مسلمانند. گرداگرد آنرا باغها و باغچه هایی سبز و خرم فراگرفته، و دارای میوه های بسیار خوب و تجارت رایجی است. برخی از اهالی آن به حرفه ها و صنایع اشتغال دارند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
سالمه، سالگرد، رجوع به سالمه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
شغل ساده مال. رجوع به ساده مال شود
لغت نامه دهخدا
(لِ جَ)
نوعی از سال شمسی است منسوب بتاریخ جلال الدین ملکشاه سلجوقی. ایام سال سیصدوشصت وپنج روز و ربع روز، هر ماه را سی روزه گزیده و در آخر اسفندارمذ پنج روز افزایند و در سال چهارم شش روزافزایند. (غیاث). سال تاریخی شمسی، و آن چند روز ازسال قمری زیاده است و این محقق است از خدمت امیر شهاب الدین حکیم کرمانی. (شرفنامۀ منیری) :
هزار سال جلالی بقای عمر تو باد
شهور او همه اردیبهشت و فروردین.
سعدی (نقل از شرفنامه)
لغت نامه دهخدا
(شُ / شَ)
شمردن سالها برای تعیین تاریخ. تقویم نویسی.
در مشرق قدیم سال شماری علمی، چنانکه اکنون معمول است نبود و مبداء ثابتی هم برای تاریخ نداشتند. برای احتیاجات معیشتی در مصر، بابل و فلسطین در ابتداء، سنین را از واقعۀ مهمی حساب میکردند مثلاً در بابل میگفتند: ’سالی که دونگی بتخت نشست’و چون عده این نوع سنوات زیاد بود دولت بابل صورتی ترتیب داده بطور متحد المآل بولایات میفرستاد، تا بدان عمل کنند. وقتی که میخواستند سالی را معین کنند، که واقعۀ مهمی در آن روی نداده بود، مینوشتند: ’فلان قدر سال بعد از سالی که فلان واقعۀ مهم روی داد’ درفلسطین و مصر هم بدین منوال سالشماری میکردند. بعد در زمان سلسلۀ دوم فراعنه، مقرر شد، که سالها را ازابتداء سلطنت هر فرعون حساب کنند بعدها این اصول راهم ترک کرده مبداء را اول سال نو قرار دادند، در بابل هم این ترتیب در زمان سلسله کاسّی ها شروع شد و بعد به آسور سرایت کرد. راجع بدورۀ مادی مدارکی بدست نیامده و در دورۀ هخامنشی به ذکر ماه و روز اکتفا میکردند و کلیۀ هرج و مرجهای زیاد در این قسمت از تاریخ دیده میشود و علمای آثار قدیمه زحمات زیاد در تحقیق و تدقیق مسائل مربوط کرده و میکنند. (از ایران باستان ص 108)
لغت نامه دهخدا
صاحب خالها
لغت نامه دهخدا
عمل خاک مال کردن و خاک مال شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از سال شماری
تصویر سال شماری
محاسبه سالها برای تقویم یا تاریخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده مالی
تصویر ساده مالی
شغل ساده مال عمل ساده مال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سال جاری
تصویر سال جاری
امسال
فرهنگ واژه فارسی سره
خال دار، خال مخالی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گل مالیکردن، گل مالیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رمه ی گم شده
فرهنگ گویش مازندرانی
اظهار درستی و امانت داری در معامله
فرهنگ گویش مازندرانی
بوسیدن پیوسته
فرهنگ گویش مازندرانی
کارها را سرسری و با بی دقتی انجام دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
شستن ظرف با خاک و آب برای از بین بردن چربی
فرهنگ گویش مازندرانی
از بازی هایی که با تیله و یا گردو انجام شود
فرهنگ گویش مازندرانی
سال و ماه، تمامی روزهای سال، روزگار، گذشت زمان
فرهنگ گویش مازندرانی